بافتن و دوختن تن پوش از جمله نيازهاي نخستين بشر بوده است، ولي اين که در چه زماني تن پوش گياهي و سود جستن از پوست نباتات و حيوانات براي پوشش بدن، به صورت تن پوش پارچه اي درآمده و بشر موفق به فراگرفتن فن بافندگي شده است به درستي روشن نيست. در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشان هاي زندگي بشر، نشانه ها و ابزارهايي از فن بافندگي به دست آمده که مي رساند از چندين هزار سال پيش، تيره هاي ايران باستان، با فن ريسندگي و بافندگي آشنايي داشته اند و ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، لذا هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده خود را، خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد. و این امر، جزء شخصيت زن ايراني بوده و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، بلکه براي سرگرمي، هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه "آميس تريس" زن خشايارشا هم، از همان آغاز کودکي به فراگيري بافندگي می پردازد که شايد نيازي هم به آن نداشته و بیشتر به دلیل نشان دادن ذوق و نشانه کمال و براي اين که نشان دهد بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها و زنان با شخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي "آميس تريس" ها و هم¬چشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟
صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
هرودت مورخ معروف یونانى از نساجى ایران در ادوار قبل از میلاد حضرت مسیح سخن گفته است. اولین نشانهها از وجود پارچههاى بافته شده در ایران، متعلق به ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد است که در حفریات شوش بدست آمده است. همچنین بخشى از یک وسیله مخصوص ریسندگى در تپه حصار متعلق به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد، کشف شده که مىتواند نشانهاى از تکامل ریسندگى در آن دوران باشد.
پس از آن یعنى در حدود ۲۵۰۰ تا ۲۷۰۰ قبل از میلاد، بافندگى کاملاً معمول بوده و پارچههاى مرغوبى از پشم گوسفند و موى بز و یا با رشتههاى طلا و نقره بافته شده است. از روى نمونههاى سنگ¬تراشى باقىمانده از دوره مادها، مشخص مىشود که نساجى در این دوران کاملاً مرسوم بوده است. ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه¬بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند (در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پر ارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي، نقش و نگار، در دنیا، نخستین بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوبی مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي نمودند.
در دوران هخامنشیان، نساجى ایران در زمینه بافت پارچههاى پشمى نرم و لطیف بوده؛ همینطور از پارچههاى زرى در این دوران یاد شده که براى لباس و سرا پرده بکار مىرفته و معروف بوده است.
از دوره اشکانیان به جز چند نمونه اندک که منسوب به این دوران است، چیز مهمى باقى نمانده است.
در دوره ساسانیان، صنعت پارچهبافى از صنایع مهم ایرانیان بوده. گفته مىشود که هنرى بسیار زیبا و نفیس بوده که حتى بیرق امپراتورى روم از آن تهیه مىشد و پارچههاى ابریشمى چین را نیز به شدت تحت تأثیر خود قرار داده. در دوره ساسانیان فن بافندگى در اوج عظمت خود قرار داشته و پارچههاى ابریشمى که از این دوران به ما رسیده، اشکال و رسمهاى تزئینى شامل مجموعههاى دوایر و اشکال هندسى و تصاویر حیوانات و پرندگان و یا سواران در حال شکار را در معرض دید قرار مىدهد.
در دوره اسلامى و اوایل آن صنعت نساجى متأثر از هنر بافندگى ساسانى است و از نظر تکنیک تغییرى حاصل نشده و تنها نقوش و طرحها تغییر کردهاند.
در فاصله قرن دوم تا چهارم هجری قمری، بافندگى و نساجى در ایران رشد بیشترى داشته و در موزه صنایع اسلامى قاهره، نمونههایى از آثار نساجى این دوران نگهدارى مىشود که متعلق به مرو و نیشابور است.
در دوره امویان و عباسیان بافت پارچههاى زربافت و ابریشم معمول بوده است. از تفاوت نقوش این دوره با پارچههاى ساسانی، استفاده از خط در حاشیه پارچههاى عصر اسلامى است که از جنس پشم یا ابریشم است.
بعضى محققین معتقدند که صنعت نساجى در زمان سلجوقیان به درجه کمال خود رسیده است. شکلهاى تزئینى روى پارچه در این دوره تغییرات زیادى کرد. در عین حال در این دوره تأثیر سبکهاى چینى آغاز شد که طرحهاى دقیق گیاهى و جانورى روى پارچههاى حریر نقش بست. از نمونههاى این دوران، پارچه ابریشمى سبک و نازکى است که روى آن طرح حیوانات و خطوط کوفى بسیار عالى نقش شده و رنگهاى بکار رفته در آن عبارتند از: سبز و سفید بر زمینه طلایى و قرمز تیره و قهوهای.
در دوره سلجوقیان شهر رى از شاخصترین مراکز پارچهبافى در ایران بود؛ این صنعت در دوران سلجوقیان از نظر بافندگی، ابتکار انواع نقشه، و نیز زیبایى رنگ به بالاترین درجه رسیده بود. از مراکز دیگر نساجى در این دوران، یزد، کاشان و تبریز بوده است.
در دو قرن هفتم و هشتم هجرى قمری، پس از حمله مغولان به ایران، همپای تغییرات متعددی که در زندگی ایرانیان به وجود آمد به دلیل آنکه مغولان خراج گذار دولت چین شمالی بودند و اصرار به رواج کالا های چینی در متصرفات خود داشتند منسوجات چینی در ایران رایج شد. لذا بخاطر افزایش ورود کالاهاى چینی، گسترش تجارت ایران و چین و بعد حملات مغول و آمدن عده زیادى از بافندگان چینى به ایران، تأثیر سبکها و روشهاى تزئینى چین بر صنعت نساجى ایران رو به افزایش نهاد. بر اثر تقاضا براى اجناس چینی، نساجان ایران نیز از این سبک تقلید کردند. وجود طرحهایى از اژدها، و سایر حیوانات افسانهای، گل لوتوس و ابرهاى چینی، که مختص پارچههاى چینى بود، و در پارچههاى ایران به وفور بکار رفت، نشانه این تأثیر است. از مراکز مهم بافندگى در این دوران، هرات، نیشابور، مرو و تبریز بودهاند. منسوجات دوره مغولی، داراى رنگهاى مطبوع و ملایمى بوده است.
در دوره تیموریان شهرهاى یزد، اصفهان، کاشان و تبریز، منسوجات خود را به اطراف و اکناف عالم اسلام صادر کردند. پارچهبافى در دوره تیموریان، گام بزرگى در راه رسیدن به تکامل برداشت.
دوره صفوى عصر طلایى براى نساجى و بافندگى ایران بشمار مىآید. پارچههاى دوره صفویه در تمام تاریخ نساجى جهان نظیر ندارد. طرح این پارچهها بسیار متنوع است. پارچههاى ابریشمى و کتانی، دیبا، مخمل و اطلس با زیباترین رنگها به بازارهاى اروپا و روسیه صادر مىشد. در بسیارى از این پارچههاى مجلل، صحنههایى از شاهنامه و وقایع داستانهاى شعراى دیگر، مناظر باغ و شکار گنجانده شده است. رایجترین پارچههاى این دوران، نوعى پارچه ابریشمى است بنام ”تافته“ که بافت اصفهان و ابیانه است. پارچههاى چندلایى در دوره صفویه مهمترین بخش صنعت بافندگى یزد است. پارچههاى چندلایى با چند تار و چند پود در کاشان نیز بهچشم مىخورد که رویهاى صاف و یکنواخت دارند و بافت اغلب آنها اُریب است. مخملهاى دوره صفویه از نظر ظرافت نقوش و هماهنگى کامل رنگها بىنظیرند. و هنوز در تاریخ پارچهبافى کسى نتوانسته محصولاتى به این زیبایی، و از جهت فنى بىنقص بسازد. کارخانههاى ایران در دوره صفویه بهترین انواع دیبا و مخمل را که گاه با رشتههاى نقره تزئین مىشده، بافتهاند. همچنین پارچههاى نفیس ترمه در شهرهاى یزد و کرمان بافته شده است.
در تزئینات پارچه از موضوعات جشنها، حیوانات، درخت سرو، نارون و یا شاهزادگان در شکارگاه، نیز استفاده مىشده است. مهمترین مراکز نساجى در این دوران، شهرهاى تبریز، اصفهان، کاشان، رشت، مشهد، هرات، قم، ساوه، اردستان، شیروان و سلطانیه بودند.
در سالهای بعد از سقوط دولت صفویه،کریم خان زند هنگام فرمانروایی خود به فکر احیای صنایع بومی و سنتی کشور، ازجمله نساجی افتاد و در این رابطه کوشید تا بر خلاف پیشینیان خود که عادت به لباس های تجملی داشتند لباس¬های بسیار ساده بپوشد.
پارچههاى چاپ قلمکار در فاصله قرون ۱۱ و ۱۲ هجری قمری تولید مىشد. در این زمان که پایتخت اصفهان بود، این شهر خود یکى از مراکز تولید پارچه چاپ قلمکار بود و به شهرت فراوانى دست یافت.
در فاصله قرون ۱۲ تا ۱۴ هجری قمری و نیز دوران معاصر، هنر نساجى رونق خود را از دست داد و از تعداد بافندگان کاسته شد. و بافت پارچههاى نفیس تنها در مراکز اندکی، بخصوص در مناطق روستایى و عشایرى صورت مىگیرد.
در دوران بعد از کریمخان زند که امیرکبیر پای بر عرصه مدیریت کشور نهاد، برحسب معاهده تجارتی که با سایر کشورها بسته شده بود از آمدن اجناس آنها به ایران جلوگیری نکرد ولی در عین حال جنس خارجی را مردود می دانست و متاع و لباس مملکت خود را برتن می کرد. قبل از امیرکبیر، لباس سربازها از ماهوت انگلیسی تهیه می شد ولی برای تعالی رشد و توسعه داخلی دستور داد که لباس نظامیان از "چوفای پشمین مازندران" تهیه شود. در زمان امیرکبیر شال های دستی کرمانی به قدری عالی بافته می شد که با شالهای کشمیری رقابت میکرد. در آن زمان سردوشی های نظامیان را از اتریش می آوردند، که یک روز یک سردوش زیبا که توسط یک خانم به نام "بانو خورشید" دوخته شده بود، به قصر امیر رسید و ایشان آن را پسندیدند و آن را مورد تشویق قرار دادند و اعلام کردند که امتیاز تهیه سردوش را به مدت ۵ سال به این خانم واگذار نمایند. وی دستور داد برای او کارگاه و ابزار کار ایجاد شود و شاگردان زیاد در خدمت او بگمارند تا سردوشی های مورد نیاز ارتش را تهیه کند. امیر کبیر در زمینه نساجی کارهای بسیار بزرگی انجام داد که از آن جمله ایجاد صنایع نوین در ایران بوده است. در زمینه نساجی یک کارخانه بزرگ نخریسی و یک کارخانه بزرگ چلواربافی در تهران و چند کارخانه حریر بافی در کاشان و یک کارخانه ریسندگی در ساری راه انداری نمود.
به دلیل آن که زمامداری امیرکبیر بسیار اندک و کوتاه بود، این مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام بماند بلکه آنچه رشته بود نیز پنبه شد؛ چرا که بعد از رحلت امیرکبیر دیگر به آن ترتیب کار نمی کردند و شال نمی بافتند. این مساله باعث شد که سیل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازیر شود و برای آنکه حداقل توانسته باشند حمایتی از صنعت نساجی داخلی داشته باشد، در جلسه مجلس شورای ملی طرحی ارائه شد که در آن کارمندان دولت موظف شدند هر چه برای لباس خود تهیه می نمایند، از منسوجات و مصنوعات داخلی و وطنی باشد. در مساعی این طرح استفاده از منسوجات داخلی برای دوخت لباس نظامیان کارکنان شهرداری و دانش آموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد و این طرح طی سال های متمادی و تا سال ۱۳۳۷ نیز ضعف و قوت داشت اما پس از سال ۱۳۴۲ حمایت از صنایع داخلی بطور کل، به دست فراموشی سپرده شد و اگر چه تلاش ها و کوشش هایی در این رابطه به عمل آمد تا شعار ایرانی جنس ایرانی بخر را بر سر زبان¬ها بیاندازند اما چون حرکت حالتی فرمایشی و مقطعی داشت و آنچنان که لازم بود از آن پیگیری به عمل نیامد لذا نتایج محسوسی از این طرح حاصل نگردید.
در حال حاضر مراکز مهم تولید پارچههاى دستباف ایران (فَرَت بافی)، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، یزد، مازندران، گیلان، خوزستان و گلستان مىباشد. بافت مخمل و زرى در تهران در مراکز میراث فرهنگى و در کاشان و نیز هنرستان هنرهاى زیباى اصفهان انجام مىشود. ترمهبافى نیز به شکل محدودى در کرمان و یزد انجام مىشود.